سامیارکوچولوسامیارکوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

کنجد کوچولوی مااااا

25 آذر- اولین دیدار

1393/10/8 0:01
نویسنده : خاله جون
82 بازدید
اشتراک گذاری

سلااام به کنجدی خاله

خوبی عسلم...

امروز من و مامان مهسا با هم رفتیم سونو...

هوا بارونی بود و حساابی بارون اومد....

حدود یکساعت و نیم معطل شدیم تا نوبت مامان مهسا رسید...

منم باهاش رفتم داخل مطب....

اما بیرونم کردن بدجنساااا...

چون هر دفعه سه نفرو با هم داخل مطب راه میدادن دیگه اجازه همراه نمیدادن...

من خودم سر رادین که میرفتم سونو همیشه مامی همراهم بود...

اما نذاشتن صدای قلب خوشگلتو بشنوم...

تازه فلشم برده بودم بدم صدای قلبتو توش سیو کنن...

که دیگه نشد....

راستی اینم بگم...که از اولش که وارد مطب شدیم منشی به مامان مهسا گفت چون زیر سه ماهی آب بخور تا مثانه ات پر باشه...

مامان مهسا هم نامردی نکرد و تا جووون داشت آب خورد...

هر چی بهش میگفتم بابا نخووور...منم سر رادین اصلا آب نخوردم...

میگفت نه میخورم ...ضرر که نداره...

گفتم دیگه نمیتونی تحمل کنی هاااا...

گفت نه من کلا زیاد اینجوری نیستم...

منم دیگه چیزی نگفتم...

تا اینکه یکساعت که گذشت...

این مامان مهسا بود که به خود میپیچید و آدرس دستشویی را میپرسید تا بلافاصله بعد سونو بره...

سونو که انجام داد...خانم دکتر...بهش گفت خیلی مثانه ات پره خیلی مشخص نیست برو دستشویی...

خلاصه مامانی شما رفت دستشویی...بعد با خیال راحت دراز کشید و خانم دکتر...با خیال راحت گفت..اهان صد در صد جنین یک قلویه....

یعنی اینقدرررر مثانه پر بوده که طفلی دکتر احتمال میداده چند قلو باشه....قه قهه

و ....

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مهسا
8 دی 93 0:22
قربون صدای قلب تند تندت.که 165 تا میزدجوجه مامان