سامیارکوچولوسامیارکوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

کنجد کوچولوی مااااا

3 آذر - غذای خوشمزه

کنجد خاله فعلا مامان و بابا در مورد اسم تو به یه سری تفاهمات رسیدن... البته معلوم نیست تا 8 ماه دیگه بازم نظرشون همین باشه... امشب بابا سعید به خواست مامان مهسا خاگینه خوشمزه ای درست میکنه و روش با سس هنرنمایی میکنه ...
4 آذر 1393

1 آذر- هندونه شب یلدای 94

کنجد خاله خوبی؟ ان شاا... سال دیگه این موقع 4 ماهته... امیدوارم همیشه سالم باشی و خندون... امروز با مامی رفتیم خیابون ... و مامی برات ست لباس هندونه ای خرید تا ان شاا... شب یلدای سال دیگه که 5 ماهه ای بکنی تنت و بشه هندونه شب یلدای ما...ما هم بخوریمت و .... و البته این ست لباسم خوشمل بود در کنار هندو نه اییا خریداری شد مبارکت باشه عسل خاااله ...
1 آذر 1393

30 آبان - مامان مهسای آشپز

کنجد خاله امروز مامان مهسای جنابعالی تصمیم میگیره واسه خودش حلوا درست کنه و بخوره تا تو ،توی دلش حسابی محکم بشی و بچسبی به مامان تا ان شاا... حدود 8 ماه دیگه بپری بغلمون... خلاصه که از طریق وایبر کلللی دستور پخت از مامی گرفت... و بالاخره حلوا درست شد... شکل ظاهریش که خوشگله... اما مامان مهسا میگفت که خیللللی شیرین و پرررررر روغن شدههه... خوب واسه بار اول بدک نبود.... تو هم خوردی خاله؟؟؟ خوب بود عااایاااااا؟؟؟؟   ...
30 آبان 1393

30 آبان- هنرهای کار دست مامی برای کنجد تا امروز

کنجد کوچولو به مامان مامان مهسا، قراره بگی مامی،همونطوری که رادین پسر خاله ات مامی صدا میکنه ایشونو... و... و... و .... و کلاف زیری هم مامی تازه خریده و قراره برات تشک و بالش فانتزی ببافه..مدلش که خیلی قشنگه...ان شاا... درست شد عکسشو میذارم...   دست مامی درد نکنه... ان شاا... به سلامتی تن کنی و لذتشو ببری و ما هم ذوقتو بکنیم ...
30 آبان 1393

26 آبان - اولین نشونه حضورت

سلاااام به نی نی خوشگل خونواده ما عسل خاله...من این وبلاگ برات درست کردم...تا تموم خاطراتتو از روز اولی که فهمیدیم داری میای پیشمون ثبت کنیم...تا بعدها خودت بخونی و لذت ببری.... هر چی به مامان خانومت گفتم وبلاگ درست کن...گفت نه حالاااا... بعدااا...الان حوصله اشو ندارم.... خلاصه که خودم برات درست کردم و سعی میکنم تا میتونم ادامه اش بدم.... بله مامان خانوم شما روز شنبه 24 آبان با یک اس ام به من ...منو تو بهت و ناباوری فرو برد... من که اصلا انتظار نداشتم همچین خبری را بشنوم تا دو روز تو شوک بودم... آخه هر چی به مامان مهسا اصررارر میکردیم که نی نی دار بشید...میگفت نه ان شا ا... سال دی...
28 آبان 1393